مهنازوپسراش یکشنبه 91 مرداد 22 :: 5:49 عصر :: نویسنده : مهنازایوبی
دهم فروردین عروسی دعوت بودیم ساعت 9 راه افتادیم و ساعت 10 لاستیک ماشین ترکید شانسی که آوردیم جاده دو طرفه همون موقع تموم شد و یه طرفه شد.بعد از یکی دوساعت معطلی ونایستادن حتی یه ماشین برای کمک به تیتراژ پایانی عروسی رسیدیم ..شب خونه عموی مهدی بندر موندیم وصبح زن عمو مهدی برای صبحانمون نان پخت که جاتون خالی خیلی خوشمزه بود
عصر هم برای گردش وخرید رفتیم بازار.بندرعباس بازارها ومجتمع های زیادی داره "زیتون-ستاره جنوب-رویال -یوسفی- اوزی ها-شهاب..." که بعضی لوکس فروشیند مثل زیتون بعضی هم مثل شهاب عمده فروشی و ارزون هستند
. دوازدهم وسیزدهم فروردین در رودان و بندر مهمترین روز عید هستند چون همه از صبح زود روز دوازدهم دنبال جای سیزده بدر هستند. ما هم مثل سایرین از شب دوازدهم رفتیم یه جایی به نام سیگوئل وشب لب رودخونه تو چادر خوابیدیم البته کوچکترین چراغی نمی تونستیم روشن کنیم چون پشه ها حمله می کردن. صبح بعداز صبحانه رفتیم به سمت ده ماتون.وسیله نقلیه مون هم منحصر به فرد بود یه تراکتور که ما تو بار پشتش نشستیم!!!!آراد به شدت می ترسید و سوار نمی شد به هر حال با هزار ترفند سوارش کردیم ولی همچنان تا آخر مسیر به قول بچه ها گورخیده بود....بعد که حرکت کردیم متوجه شدم که حق با آراد بود و بسیار وحشتناک بود مخصوصا که همه مسیر کوه وکمر بود بعد از نیم ساعت یا 45دقیقه خفن وهیجان انگیز با استخونای کوبیده شده رسیدیم ولی انصافا یه هیجان و دلهره باحالی داشت...جایی که رسیدیم یه جای قشنگ وسرسبز وسط کوه ها بود درختای نخل با خوشه های خرمای تازه دراومده...گلهای وحشی خیلی زیبا..کوههای بلند وآبشارهای کوچک...البته به علاوه انواع و اقسام حشرات مگس فراوان ..زنبورهای مختلف ویه عقرب... در کل تجربه بدی نبود اما برای من با دوتا بچه کوچیک اینجور جاها استرسش بیشتر از خوشیشه.بعد از این در طبیعت بودن بنده اولتیماتوم دادم که دیگه به هیچ طبیعت دیگه ای نمیام وبه نحوی اوردوز طبیعت شده بودم ...دیگه هیچ پیشنهاد دریا...کوه...دشت...دمن و....پذیرفته نبود فقط بازار وخرید..... اینم یه آفتاب پرست عسل کاملا طبیعی از دل کوه گلهای وحشی بی نظیر وسیله نقلیه مدرن غروب که ما برمی گشتیم آبنما همچنان شلوغ بود
صبح هفدهم بچه هارو پیش مامان بزرگ وبابابزرگشون گذاشتیم ومن و مهدی ودخترخاله ام وپسرخاله ام و خانمش رفتیم بندر و با تندرو رفتیم قشم یا بقول خودشون ""کشم"".جالب بود چون دفعات قبل با باماشین می رفتیم و ماشینامونو با لندی گراف می بردیم جزیره ولی این بار با قایق تندرو رفتیم که خیلی باحال وسریع بود.از اسکله که خارج شدیم اول از همه بازار قدیمی قشم بود بعد هم رفتیم پاساژ ستاره. ناهار هم خونه دوست پسرخاله ام بودیم.عصرهم رفتیم درگهان که یه شهر با فاصله 20دقیقه ای از قشمه که اونجا هم پر از مجتمع و بازاره مثل دودلفین-دریا-صدف و... نکته جالب قشم اینه که چون بندر آزاده می تونند هر ماشین خارجی بیارند اونجا به محض ورودمون یه هامر مسی متالیک خوشگل دیدم وداشتم از دیدنش کیف می کردم که دیدم دور و برم پراز انواع واقسام ماشین های قشنگ و آنچنانیه که پورشه جزو کمتریناش بود ولی نمی تونند ماشین ها رو بیشتر از یک ماه در سال از جزیره خارج کنند. تندرویی که ما با اون رفتیم و اتفاقا شب هم با همین برگشتیم خلیج همیشه فارس
بقیه روزها هم همون رودان بودیم.پسرخاله ام و دختر خاله ام دوتا اتلیه عکاسی دارند وانصافا کارشون عالیه وما هم هر وقت می ریم اونجا سیر دلمون عکس میگیریم.بقیه مواقع بیکاریمون هم پیش دختر خاله ام تو سالن آرایشش بودم واز روز اول عید عروس داشتو من حسابی عروس دیدم و با رسم ورسوم گاه عجیبشون آشنا شدم.راستی یه شب هم برای پسرخاله کوچیکم هادی رفتیم بله برون و نشون بردیم. موضوع مطلب : درباره وبلاگ منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندهای روزانه پیوندها
صفحات وبلاگ لوگو لینک های مفید آمار وبلاگ
|
||||