سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مهنازوپسراش
یکشنبه 91 اردیبهشت 24 :: 3:56 عصر :: نویسنده : مهنازایوبی

صبح عیدساعت 20/7بیدارشدم و دختر خاله ام "فائزه"ظرف ده دقیقه !!!!سفره هفت سین رو چیدآخه بنده خدا تا روز قبل از عید به شدت کارداشته وسرش شلوغ بود.20ثانیه مونده بود به سال تحویل به همه گفتم فقط بشنیدتا سال تحویل نشده ......خلاصه چندسالی بود که این طوردقیقه نود سرسفره نشسته بودم.

بعداز سال تحویل واومدن پسرخاله بزرگم وخانواده اش برای عیددیدنی همگی باهم طبق رسم اکثر ایرانی هارفتیم سرمزار اموات فامیل.

آپلود عکس کوچولوهای فارسی

بقیه روز هم خونه بودیم وتلفن های تبرک عید.

چند روز اول به عیددیدنی های معمول گذشت.چهارم فروردین رفتیم اطراف رودخونه آبنم یک روستا بنام کنو(kaano)بالا.حسابی عکس گرفتیم مخصوصا آراد امیرعلی.پسرا اونقدر آب بازی کردن که خسته شدن .

 

آپلود عکس کوچولوهای فارسی آراد به همه آب می پاشید وکیف می کرد

آپلود عکس کوچولوهای فارسی

اینجا آرادوآتنادیگه داشتن میلرزیدن ی حاضر نبودن بیان بیرون

آپلود عکس کوچولوهای فارسی پسراودخترعموشون"زهرا"وبره سه روزهآپلود عکس کوچولوهای فارسی آپلود عکس کوچولوهای فارسی

هفتم عیدقرارشد بریم لب دریا وپسرخاله ام "اسد"که به خاطرعکاسی همه جاهای خوب رو بلده پیشنهادسیریک رو داد.ساعت 7عصر حرکت کردیم اول باید می رفتیم میناب یه دوری تومیناب زدی مچون آقایون قلابهاشون رو فراموش کرده بودن ساعتها دنبال مغازه وسایل ماهیگیری گشتیم.آخرسرهم اول سیریک مغازه رو پیداکردن وصاحبشو از خونه کشوندن بیرون و خریدکردن(بعد که رفتیم دریا سرجمع دوتا ماهی گرفتن)

 

آپلود عکس کوچولوهای فارسی یه نمایی از یک میدون تو میناب

شایددیده باشید تو مسیر جنوب همیشه یه تابلو تو جاده هست که"احتیاط خطر عبور شتر"ما همیشه مسخره می کردیم که" خطر پرتاب شتر"" خطر ریزش شتر"تو راه سیریک یهو یه شتر جلومون سبز شد شانس آوردیم چون منتظر ماشین پسرخاله ام بودیم سرعت ماشین کم بود وهیچ کدوم از سه تا ماشین به شتر نخوردیم .ببینید چه بی گناه برگشت رفت علفش رو بخوره......

آپلود عکس کوچولوهای فارسی

وقتی رسیدیم سیریک چادرهارو برپاکردیم کمی لب دریا گشتیم چون دیروقت بود شام خوردیم وخوابیدیم البته آقایون اول قایق رو باد کردن وبرای صبح آماده کردن.صبح ساعت 8بیدارشدیم بعداز صبحانه آقایون قایقو به آب انداختن ویگشتی تو دریا زدن ماهم به حوضچه های مصنوعی رفتیم ولنج ها وقایق هاروتماشا کردیم.بعدماهم کمی قایق سواری کردیم.هیجان انگیزوجالب بودامیرعلی وآراد هم خیلی خوششون اومد.پسرها لب دریا آب بازی هم کردن وعصر برگشتیم البته بعداز اینکه یه دوری توبازار میشی زدیم.

 

آپلود عکس کوچولوهای فارسی آپلود عکس کوچولوهای فارسی آپلود عکس کوچولوهای فارسی آپلود عکس کوچولوهای فارسی آپلود عکس کوچولوهای فارسی این یه عروس دریایه که زنده هم بودآپلود عکس کوچولوهای فارسی آپلود عکس کوچولوهای فارسی آپلود عکس کوچولوهای فارسی آپلود عکس کوچولوهای فارسی آپلود عکس کوچولوهای فارسی آپلود عکس کوچولوهای فارسی خانواده من ودخترخاله ام

 

توسیریک هم مثل تمام مسیر ایستگاه پلیس راهداری بود که روزنامه سیریک بنام "سیریک فردا"ویک بروشور کامل از سیریک از طرف شهرداری به مسافران می دادن که من به کمک آن در یک پست دیگه درباره سیریک بیشتر می نویسم

ادامه دارد........




موضوع مطلب :

درباره وبلاگ


من مامان دوتا پسرم که تمام وقتم رو بااونهامی گذرونم برای همین میخوام لحظات شادمون روثبت کنم
پیوندها
صفحات وبلاگ
لوگو
من مامان دوتا پسرم که تمام وقتم رو بااونهامی گذرونم برای همین میخوام لحظات شادمون روثبت کنم
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 3
  • بازدید دیروز: 12
  • کل بازدیدها: 104934

آپلود عکس

خرید اینترنتی

فال حافظ

قالب وبلاگ

mouse code

کد ماوس

آپلود عکس

آپلود عکس


استخاره آنلاین با قرآن کریم

فال امروز


پیج رنک گوگل

پیج رنک سایت شما

پیج رنک

قالب وبلاگ
پی کو باکس